qarinehdarreh



شاید برای شما تکراری باشد:

می گویند شیادمردی، از مردم خواست که میان او و دانشمندی که به تازگی به روستای آنان آمده بود، قضاوت کنند. شب داوری، مرد شیاد از دانشمند بی مدعا خواست که بنویسد "مار". او نیز روی تخته سیاه نوشت: "مار". مرد شیاد، گچ را از دست او گرفت و "شکل مار" را کشید. سپس روی به مردم کرد و گفت: مردم قهرمان و همیشه در صحنه روستا، خودتان قضاوت کنید! از این دو نقش که می بینید، کدام مار است؟ مردم که سواد نداشتند، نتوانستند "مار" را بخوانند اما چون همه "شکل مار" را می شناختند، به جان دانشمند افتادند و او را با کتک از روستا بیرون راندند.
شوربختانه، در تاریخ معاصر ما داستان های پیروزی شکل مار بر کلمه مار فراوان است.


حکیمی بزرگ روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر. حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن. مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد. حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا!
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن. مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند. حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت نمی دانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید. حکیم، خطی بلند کنار آن خط کشید و گفت: حالا کوتاه شد!

این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در راه پیشرفت نشان می دهد: نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند. به دیگران کاری نداشته باش، کار خودت را درست انجام بده.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی فروشگاه مبانی نظری وپیشینه تحقیق لحظه های معمارانه وبلاگ همیار معلم فاطمه شریعتی uriumanth اقتصاد ایرانی احبار مهاجرتی سایت تخصصی فیلم های انیمیشن abomoshtagh در جستجوی خویشتن